وحيد بد جوري تب كرده اول ترسيده بود نكنه از مريضا بيماري خاصي گرفته باشي از يك كيلومتري داد ميزد نيا طرفم منم كه عين خيالم نبود نميدونم شايدم سر ما خورده به هر حال هر چي كه هست امشبم اين شدخ بهانه واسه بدار موندن من
امشب رفتم كلي خريد كردم به قول مامان اينا خريد خونم كم شده بود يه چكمه تا زير زانو تقريبا يه ساعت led و يه تقويم خوشكل واسه تو كيفم كه جلدش چرم قهواي شايد اگه وحيد به زور نميبردم واسه خريد اين جوري نميشد
دلم ميخواد حرف بزنم نميدونم چي ميخوام بگم اما ميدونم دوست دارم بگم داشتم به جذابيت چشام فكر ميكردم كه تا كي موندگاره و وقتي پيري سراغ ادم بياد چي ميشه 5 ماه ديگه 27 سالم تموم ميشه واي باورش برام خيلي سخته و بهتر بگم غير ممكن هر بار كه بر ميگردم به عقب نميفهمم كه اين چند سال كجا رفتن و كي رفتن كه من نفهميدم
دیدگاههای اخیر